بازی God of War برای کامپیوتر
God of War همان شاهکاری است که انتظارش را داشتیم. نگرانیهایتان از تغییرات عظیم را دور بریزید چون بازی فراتر از آن چیزی است که فکرش را میکردیم. با بررسی بازی God of War همراه زومجی باشید.
بعد از سالها انتظار، بالاخره دستمان به یکی از مورد انتظارترین بازیهای نسل هشتم رسید؛ God of War. اثری که از وقتی معرفی شد، دهها سوال برای طرفداران ایجاد کرد. این بازی دیگر همانند سابق نبود، دیگر خبری از Blades of Chaos نبود، دوربین بازی به کلی تغییر کرده بود، اثری از آن خشم و خشونتهای بیمغز و منفجر کننده نبود. آیا میشد به این بازی اعتماد کرد؟ اثری که به کلی با آن چیزی که میشناختیم فرق کرد و تنها ستون باقی مانده از گذشتهاش کریتوس بود؛ اما این کریتوس هم فرق داشت. دو سال با این سوالها سر و کله زدیم و منتظر جواب ماندیم. حالا زمان آن رسیده که به آنها پاسخ دهیم.
چه میشد اگر سری بازیهای زلدا، تبدیل به اثری سینمایی و نفسگیر میشدند؟ چه میشد اگر بازی The Last of Us را به شکل شگفتانگیزی گسترش میدادیم، به آن شاخ و برگ میدادیم و به روشی دیگر و با حال و هوایی دیگر آن را روایت میکردیم؟ چه میشد اگر ماجراهای پر از آدرنالین نیتن دریک در Uncharted را با خشونت و عناصر سنگین ادغام میکردیم؟ چه میشد اگر بهترین ویژگیهای سری Dark Souls را در یک بازی دیگر، به شکلی سنگین و خوش ساخت استفاده میکردیم؟ جواب همه این سوالهای شما، نتیجه همه این ادغامها و شیمیها، همین God of War است. همین God of War جدید که با حفظ آن روح باشکوه همیشگیاش، بهترین ویژگیها از بازیهای بزرگ را به بهترین شکل ممکن و به سبک و سیاق خودش ترکیب کرده و از آنها الهام گرفته است. نتیجه این امر اثری خارقالعاده شده که هوش از سر شما میپراند و لحظه به لحظهاش شما را شگفتزده میکند.
این بازی، جدیدترین نسخه از سری God of War، آخرین شاهکار استودیو سانتا مونیکا، همان اثری بود که به آن شک داشتیم، اما نتیجه کار آنها، نتیجه ۵ سال کار روی این اثر، آنقدر خوب و خفن از آب در آمده که میتوان آن را یک کلاس درس بازیسازی نام برد. از همه نظر بازی کامل است، از همه نظر شگفتزدهتان میکند و از همه نظر دوستش خواهید داشت. آخرین باری را که یک بازی در این حد ظاهر شده بود به یاد نمیآورم. تجربه شگفتانگیز God of War، شما را به یاد The Last of Us میاندازد، اثری که دفتر قطور نسل هفتم را به بهترین شکل بست. تجربه این بازی شما را یاد Gears of War میاندازد، اثری که در سال ۲۰۰۶ تبدیل به کلاس درس بازیهای شوتر سوم شخص شد. تجربه این بازی، من را یاد Halo: Combat Evolved میاندازد، اثری که بازیهای شوتر اول شخص را در کنسولها دگرگون کرد. جدیدترین نسخه از سری God of War مثل بازیهای نام برده شده، یک انقلاب است اما این بار یک انقلاب متفاوت؛ انقلابی که قرار نیست چیز جدیدی به دنیای بازیها اضافه کند. این انقلاب یک درس بزرگ است، یک درس مهم برای بازیسازها، یک درس برای ناشرین. این درس چیزی نیست جز قدرت ریسکپذیری بالا و ایجاد دگرگونیهای مثبت برای اثری که همه عاشقش هستند و در عین حال نمیخواهند با تکرار مکررات گذشته، آن خاطرات خوبشان با یک مجموعه را نابود کنند.
نسخه جدید God of War تقریبا تمامی المانهای گذشتهاش را که روی یک کمربند به دور کمرش بسته شده بود باز کرد و انگار یک نفس راحت کشید. همه چیز روی این کمربند سوار بود، دوربین ثابت، داستان انتقام و خشونت، دنیای تکراری یونان و سبک مبارزاتی که از شدت تکرار دیگه نای زدن دکمهها را نداشتیم. اما حال سانتا مونیکا با تمام شجاعت، تک تک المانهای گذشته را دور ریخت و چیزی تحویل داد که حالا میتواند برای سالهای سال باز هم موفقیتهای بیشماری را برای مجموعه God of War رقم بزند.
شگفتانگیزترین تغییری که گاهی شما را حتی بهت زده میکند، تغییرات اساسی خدای جنگ ما، یعنی خود کریتوس است. تا قبل از انجام بازی، کاملا تصور یک کریتوس آرام که دیگر به دنبال خشم و خشونت و انتقام نیست، سخت و غیر ممکن بود. کریتوسی که در نسخه جدید با آن رو به رو میشویم، به دنبال خدایان نیست، نه مشکلی با آنها دارد و نه کاری به کارشان. او به دنیای نورس قدم گذاشته تا همانند یک فرد عادی در کنار همسر اسرارآمیزش زندگی کند و پسرش را بزرگ کند. حال طی اتفاقاتی نامعلوم، همسر کریتوس دیگر زنده نیست. حالا کریتوس مانده و پسری به نام آترئوس که باید او را برای دنیای خوش آب و رنگ اما بیرحم نورس تربیت کند. داستان بازی در ابتدا ساده به نظر میرسد. کریتوس باید به همراه پسرش آخرین خواسته همسر و مادری مرده را به سرانجام برسانند؛ بردن خاکسترش به بالاترین قله دنیای نورس. چرا یک مادر باید چنین خواسته سختی داشته باشد؟ خب این سوال، جواب شگفتانگیزی دارد که در پایان بازی به آن خواهید رسید و مو به تنتان سیخ خواهد کرد. اما کافی است این را بدانید که داستان بازی God of War با تمامی پیچشهای خود، با تک تک جزییات ریز داستانی که در گوشه و کنار دنیای نورس به گوشتان میخورد یا به چشم میبینید، همه و همه شگفتانگیز هستند. داستان نسخه جدید God of War، به دور از هر گونه انتقام و خشونتی که با نام این مجموعه عجین شده بودند، بینظیر و در نوع خود بهترین است.
چیزی که این داستان فوقالعاده را به جایگاه عالی رسانده، طراحی مراحل استادانهای است که حتی یک لحظه هم دلتان نمیخواهد دست از ماجراجویی بردارید و کریتوس و آترئوس را برای لحظهای رها کنید. اوایل بازی همه چیز آرام است، کریتوس آرام است و آترئوس به عنوان یک پسر ناپخته و خام ممکن است شما را ناامید کند. اما کمی که صبر کنید، با اولین باس بازی، با اولین نبرد جدی در بازی، آنقدر آدرنالین بدنتان به جنب و جوش درمیآید، آنقدر ضربان قلبتان تند میشود و آنقدر ذهنتان را درگیر خودش میکند که خشک و مبهوت ماندن یکی از چندین بلایی است که سرتان میآید!
بخش اعظم بازی در میدگارد جریان دارد و طی اتفاقات داستانی، طی ماجراهایی که کریتوس و آترئوس باید به بلندترین قله دنیای نورس برسند، به قلمروهای دیگر این بازی سفر خواهید کرد. طراحی مراحل بازی هوشمندانه و جذاب است. گفتنی است این اثر یک بازی جهانباز نیست، اما بزرگی آن اصلا اجازه نمیدهد که حس کنید با یک بازی نسبتا خطی طرف هستید. وجود مناطق گسترده، آزادی عمل بسیار زیاد و اینکه مراحل بازی به گونهای طراحی شدهاند تا قادر باشید بین آنها سفر کنید، یکی از مهمترین تغییرات بازی به شمار میروند. در طول مراحل بازی اتفاقات زیادی رقم میخورند و موانع زیادی سر راهتان خواهد بود. از جمله این موانع میتوان به پازلهای بازی اشاره کرد. پازلها در این بازی نقش اساسی دارند و تنها به عنوان مینیگیمهای ساده در نظر گرفته نشدهاند. پازلهای بازی که تمامی آنها با رونها و روایات نورسی ادغام شدهاند، هم در خدمت داستان هستند و مراحل از طریق آنها پیش خواهد رفت و هم در خدمت رسیدن به آیتمهای مختلف در گوشه و کنار بازی. اگر بگوییم طراحی این پازلها خوب نیست در حق بازی ظلم کردهایم. شاید گاهی این پازلها شکل سادهای داشته باشند، اما نمیتوان آنها را پازلهای معمولی قلمداد کرد. برخی از این پازلها، تنها به یافتن برخی از رونهای نورسی در گوشه و کنار بازی ختم میشوند. با یافتن آنها میتوان مثلا به صندوقهایی رسید که حاوی آیتمهای فوقالعاده ارزشمندی هستند. برخی از پازلها هم با ترتیب کردن یک سری عناصر نورسی پیش میروند که به کمک آترئوس انجام میشوند و حتی برخیهای دیگر، موانعی هستند که درست انجام ندادن آنها میتواند شما را به کشتن دهد. در این بازی، با هیچ پازلی رو به رو نخواهید شد که بیدلیل سر راهتان قرار گرفته باشد.
اما دنیای بازی فراتر از این حرفها است و پازلها تنها گوشهای از این دنیا را فرا گرفتهاند. یکی از مواردی که به دنیای بازی جذابیت جالبی داده، دقت به جزییات بسیار خوب بازی است. گوشه گوشه بازی، با جزییات دقیقی کار شدهاند که حتی بسیاری از آنها هم با معنی و با هدفی خاص سرجایشان قرار گرفتهاند. محیطها، هر کدام دارای عناصری هستند که داستان جذابی پشت آنها نهفته است. از یک معدن ترک شده بگیرید تا عمارتی بزرگ که گوشه گوشه آن داستانی عمیق را بازگو میکند. اما تمام جزییات دنیای بازی فقط مربوط به محیطهای آن نمیشود. یکی دیگر از جزییات شگفتانگیز بازی، شخصیتهایی هستند که با آنها رو به رو میشوید. از شخصیتهای منفی بگیرید تا شخصیتهای مثبت. هر کدام به لطف بازیگران عالی خود و به لطف صداپیشگی آشناپذیرشان، به شدت باورپذیر هستند. خود کریتوس و صدای گوشخراشِ دلنشینش، و حتی ظاهر جدید او با ریش، شدیدا و چندین برابر گذشته تو دل بروتر شده است! کریتوس دیگر بیهوده عصبانی نمیشود، سر هر چیزی خون جلوی چشمانش را نمیگیرد و هرچی دم دستش میآید نابود نمیکند. تلاشهای او برای کنترل خشمش و برخوردهای مناسب و البته جدی و محکم با آترئوس، و از همه جالبتر، نمایش ذرههایی از انسانیت درون وجود کریتوس، حالا او را به شخصیتی جدید تبدیل کرده است. این موارد نه تنها باعث نشدند تا کریتوسی که دوستش داشتیم به کل ناپدید شود، بلکه حالا و در هر صحنه و هر اتفاق بازی، بیشتر و بیشتر شیفته او خواهید شد.
از طرفی دیگر، خیلی از شما نگران وجود آترئوس بودید، پس بگذارید یک چیز در مورد او بگویم: بدون حضور آترئوس، داستان بازی انقدر شگفتانگیز ظاهر نمیشد! آترئوس شخصی به شدت مهم است. چه در روند بازی، چه در داستان بازی و چه در بخشهایی از بازی که قصد دارند شما را بهتزده کنند، آترئوس مهمترین ستون آنها است. شما در ابتدا با پسری خام و ضعیف رو به رو میشوید که به درستی نمیتواند حتی یک تیر شلیک کند، اما سختگیریهای کریتوس و پیشروی در طول بازی، او را تبدیل به پسر شجاعی میکند که در مهمترین وقایع بازی، کریتوس روی آن به شدت حساب بازی میکند. هرگز و به هیچ وجه نگران آترئوس نباشید، او یکی از مهمترین عناصر بازی است که حتی کم کم عدم حضور او را نمیتوانید تصور کنید. علاوه بر مهم بودن شخصیت او و اینکه هویت واقعیاش چیست، یکی از راویهای داستان هم به شمار میرود. معنی کردن متنها در پیشبرد داستان، حل کردن پازلها و حتی کمک به کریتوس برای عبور از برخی موانع، پویایی خاصی به او داده که هیچوقت تحت هیچ شرایطی با خود نمیگویید این پسر اضافی است.
روابط این پدر و پسر، انقدر قوی است که به سختی میتوان مشابه آن را در دیگر بازیها و حتی مدیاهای دیگر دید. شاید شما این دو را با الی و جول و لوگان و ایکس ۲۳ مقایسه کنید، اما از نظر من، روابط این دو پیچیدهتر از این حرفا است. آنها دائما با هم درگیر میشوند، دائما نسبت به هم احساساتی میشوند و همیشه هوای یکدیگر را دارند. اما شیمی بین آنها، کریتوس و آترئوس را به شکل باورپذیری نسبت به سایر هم نوعهای خود متفاوت کرده است.
علاوه بر این دو، کاراکترهای جذاب دیگری وجود دارند که قطعا دوستشان خواهید داشت. از جادوگر مرموز جنگل بگیرید که رفته رفته هویتش برایتان معلوم خواهد شد، تا میمیر، داناترین شخص دنیای نورس که دیالوگهای فوقالعاده آن به تنهایی توانسته یکی از جذابیتهای این اثر را خلق کند. حتی وجود بزرگترین غول دنیای نورس، حضور مار عظیمالجثه میدگارد، صدا پردازی فوقالعاده عجیب و غریب آن، شما را اسیر خود خواهد کرد و دوست دارید هربار که شده با دقت تمام به صدایش گوش کنید. دو شخص مهم دیگر بازی، بروک و سیندری، دو دورف بسیار دوس داشتنی و بامزه بازی هستند که هر بار به آنها میرسید، دوست دارید فقط به رفتارهای آنها توجه و به حرفهایشان گوش کنید. این مورد برای تمامی شخصیتهای منفی موجود در بازی هم صادق است و حتی یک نفر هم در بازی پیدا نمیکنید که نتوان به راحتی با او ارتباط برقرار کرد.
از شخصیتهای منفی گفتم، باید به خاطر داشته باشید که دیگر همانند گذشته قرار نیست تمام خدایان نورس روی سر کریتوس بریزند. داستان بازی به گونهای پیش میرود که انگار یک پیشدرآمد برای یک ماجراجویی بسیار عظیمتر برای بازیهای آینده است. تعداد خدایانی که با آنها به عنوان دشمن رو به رو میشوید کم هستند، خیلی خیلی کم، آنقدر کم که خود من هم انتظارش را نداشتم. از طرفی دیگر دشمنان ریز درشت بازی هم هر کدام جزییات دقیق خودشان را دارند. دراگرها، الفهای سیاه، غولها و ترولها هر کدام ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارند. دشمنان بازی رفته رفته متنوع میشوند، اما راستش را بخواهید، منی که شیفته دنیای نورس هستم، از تنوع دشمنان چندان شگفتزده نشدم. استودیو سانتا مونیکا دشمنان خیلی متنوعی را نسبت به گذشته خلق نکرده است اما نه در حدی که بخواهم از آن نامید شود. این موضوع به آن شدت ناامید کننده نیست، اما در دنیای جادویی نورس انتظار بیشتری در این زمینه داشتم. سانتا مونیکا برای ایجاد تنوع بین دشمنان بازی، مثلا سعی کرده دراگرها را با چند مدل طراحی مختلف و اضافه کردن یک سری المان مثل یخ یا آتش به آنها، متنوع کند. این موارد در مورد غولها و ترولها هم صادق است. آنها از نظر ظاهر شاید تفاوت داشته باشند، شاید به شکلهای متفاوتی به شما حمله کنند، اما نوع مبارزه با آنها و حتی کشتن نهایی آنها، همه با توجه به نژادشان به یک شکل است و تنوعی در این زمینه مشاهده نخواهید کرد.
اما این حرف به این معنا نیست که نبردها هیجانانگیز نیستند. بر عکس، شدیدا در این زمینه کیف میکنید! مهمترین ستونی که بسیاری از المانهای بازی روی آن سوار شدهاند، لوایتن نام دارد؛ نماد جدید بازی که جای Blades of Chaos را گرفته و به چکش پرقدرت میولنیر، یعنی چکش ثور شباهت بسیاری دارد. این تبر نه تنها در مبارزات نقش بزرگی دارد، بلکه کاملا در خدمت پیش برد مراحل و حل کردن پازلها هم قرار گرفته است. در اوایل بازی، ممکن است بسیاری از شما با تجربه استفاده از لوایتن، خیلی زود دلتان برای آن شمشیرهای پر از آشوب و وحشت تنگ شود. آن شمشیرها به هیچ دشمنی امان نمیدادند و اجازه نفس کشیدن را هم از آنها میگرفتند. اما اوضاع لوایتن کاملا فرق میکند. اوایل بازی ممکن است کمی دیر به آن عادت کنید، اما قابلیتهای جذاب آن به راحتی شما را شیفته خودش میکند. نمیتوان آن را در حد تجربه نابی که Blades of Chaos خلق کرده بودند دانست، اما حقیقتا این تبر هم چیزی کم و کسر ندارد و بسیار جذاب طراحی شده است. بزرگترین قابلیت آن که شدیدا روی مکانیسمهای متنوع بازی تاثیر گذاشته است، پرتاب کردن و احضار دوباره آن به دستان کریتوس است. طراحی و عملکرد این قابلیت به قدری خوب است که شما حتی از پشت نمایشگر به راحتی میتوانید سنگینی آن را لمس کنید. درست از زمانی که با تمام قدرت تبر را پرتاب میکنید که فرق سر یک دشمن را بشکافد و تا لحظهای که آن را احضار میکنید و با قدرت خاصی به دستان تنومند کریتوس باز میگردد، تک تک صدم ثانیههای این عملکرد، همانند دندههای یک ساعت به خوبی کار میکنند و بارها و بارها دوست دارید این کار را انجام دهید. این تبر علاوه بر این قابلیت هیجانانگیز، با عنصر یخ هم عجین شده است و ترکیب همه اینها با یکدیگر، توانسته یکی از بهترین سلاحهای خلق شده دنیای بازیها را در اختیار بازیکنان قرار دهد.
اکثر نبردها در بازی در حالت نزدیک انجام میشوند و طبق سنت همیشگی این بازیها، دو ضربه سبک و سنگین، همراه با چند ضربه ویژه اما با محدودیت شارژ زمانی، سیستم مبارزات بازی را تشکیل میدهند. همانند همیشه با ترکیب حملات سبک و سنگین میتوان طیف مختلفی از ضربات را روی دشمنان پیاده کرد و عملکرد آن هم به خوبی در بازی طراحی شده است. در بازی این کار بر خلاف گذشته با دو دکمه R1 و R2 صورت میگیرد و وظایف مربع و مثلث به کلی عوض شدهاند. هرچند که میتوانید عملکرد دکمهها را با اختیار خودتان تغییر دهید، اما اگر با همین روش خود بازی عادت کنید، انجام کارها برایتان راحتتر خواهد شد. همچنین با ترکیب چند دکمه، کریتوس میتواند ضربات خاصی را روی دشمن پیاده کند. به طور مثال، میتوان به لطف قابلیت عنصر یخ، تبر را با تمام شدت به زمین کوباند تا دشمنان در شعاعی تعیین شده یخ ببندند، آن وقت کریتوس با حوصله به له و لورده کردن آنها بپردازد. یا با کشیدن تبر روی زمین مثل یک چوب کبریت، یخهایی را به سمت دشمن روانه خواهید کرد که شدیدا روی سلامتشان تاثیر میگذارند. تنوع در این چنین ضربات نسبتا خوب است و اسلحه جدید ناامیدتان نمیکند. مخصوصا که همه چیز فقط مربوط به مبارزه از فاصله نزدیک نیست. برخی دشمنها در فاصله دور قرار دارند، یا برخی از آنها آنقدر مزاحم هستند که دوست ندارید نزدیکتان بیایند. آنگاه قدرت اعجابانگیز لوایتن به کمکتان میآید. نشانه بگیرید و با تمام قوا تبر را پرتاب کنید. یا دشمن به خاطر عناصر یخ، در جایش خشک میشود یا به لطف قدرت پرتاب شما، ضربه شدیدی به دشمن وارد میشود و کشته خواهد شد.
البته این تنها لوایتن نیست که به کمک شما میآید، بلکه کریتوس یک سلاح مخفی دیگر هم دارد؛ مشتها! مشتهای کریتوس به اندازهای قوی هستند که میتوان به خودی خود آنها را یک سلاح جداگانه برای بازی دانست. جالب اینجا بود که اوایل بازی زمانی که لوایتن را پرتاب میکردم و با مشت به سراغ دیگر دشمنان میرفتم، ضربات با مشتها به قدری خوب بود که گاهی یادم میرفت با زدن دکمه مثلث، تبر را دوباره به دستان کریتوس بازگرداندم. البته مشتها تنها به عنوان یک سلاح اضافی در بازی نیستند. برخی دشمنان، برخی از آنهایی که خودشان از عناصر یخ و سرما خلق شدهاند، تبر کریتوس اثری رویشان نمیگذارد و باید با مشت به سراغشان بروید.
البته مشتها کاربردهای دیگری هم دارند. بالای سر دشمنان بازی، دو نوار مشاهده خواهید کرد، یکی از آنها سلامتشان است و با پر شدن دیگری، میتوان به اصطلاح با فینیشرهای بیرحمانه کریتوس کلکشان را کند. بازی به گونهای طراحی شده که مشتها، تاثیر بهسزایی در پر شدن نوار دوم دارند و تبر تاثیر آن چنانی روی آن نمیگذارد. از طرف دیگر، کریتوس یک سپر هم دارد. سپری که هم در مشتها به کمک کریتوس میآید و هم میتواند ضربات دشمنان را دفع کند. البته این طور نیست که این سپر بتواند مشتهای قوی یک ترول یا یک خدا را به طور کامل دفع کند. نسبت به هر دشمنی که با آن رو به رو میشوید، نسبت به زمان دقیقی که سپر را باز میکنید تا جلوی ضربهای را بگیرید، به همان اندازه روند کار متفاوت میشود. مثلا اگر با کمی تاخیر یک ضربه محکم را دفع کنید شاید آسیب جدی نبینید اما کریتوس به عقب رانده میشود. حال اگر به موقع این کار را انجام دهید، این دشمن است که به عقب رانده میشود و میتوانید از خجالتش دربیایید. اما حرف آخر را قابلیت Rage میزند. نواری که زیر سلامتی کریتوس قرار گرفته و با کشتن چندین دشمن و پر شدن آن، میتوان با فشار دادن هم زمان دو استیک R3 و L3، قابلیت ریج کریتوس را فعال کرد. آنگاه او هر سلاحی را که در دست دارد کنار میگذارد و فقط با مشتهایش به سراغ دشمنان میرود و همهشان را لت و پار میکند.
میتوانم به راحتی بگویم که سازندگان بازی، با هوشمندی تمام کاری کردهاند که سلاحها و قابلیتهای کریتوس همیشه و همه جا به کار بیایند و اینطور نباشد که فقط از یک ابزار و روش برای مبارزه استفاده کنید. اما از کریتوس و قدرتهایش که بگذریم، شما قطعا زمانی از حضور آترئوس در هنگام مبارزات نگران بودید. اما خیالتان باید از او راحت باشد، همانقدر که این پسر در مراحل داستانی و وجودش در روایت بازی ضروری است و اتفاقات مهمی را هم رقم میزند، همانقدر هم پویایی خاصی در گیمپلی بازی ایجاد کرده است. شما با استفاده از دکمه مربع، به آترئوس دستور میدهید تا به هر سمتی که میخواهید نشانهگیری کند. این نشانهگیری میتواند به سمت یک دشمن باشد، یا در جهت حل یک پازل یا برای باز کردن راهی جدید به منطقه بعدی استفاده شود. پازلها و مراحل را که کنار بگذاریم، قدرت تیرهای آترئوس به آن شدت نیست، اما میتواند نوار دومی را که بالای سر دشمنان است راحتتر برای شما پر کند تا با کریتوس سریع کارش را تمام کنید. از طرفی دیگر، رفته رفته در طول بازی و شجاعت بیشتری که آترئوس کسب میکند، شاهد درگیریهای بیشترش با دشمنان خواهید شد. یکی از نمونههای بارز و البته بسیار جذاب آن این است که او گاهی از پشت به بالای سر دشمن میپرد و او را گیج میکند. سپس شما را صدا میزند تا ابتدا به سراغ او بروید و هرچه سریعتر و البته راحتتر، کارش را یکسره کنید.
اما چگونه چنین پیشرفتهای برای این پدر و پسر در طول بازی امکانپذیر شده است؟ استودیو سانتا مونیکا برای ایجاد این همه تنوع و پیشرفت، سیستم آپگریدی برای بازی طراحی کرده که به راحتی میتواند با بازیهای نقشآفرینی رقابت کند. سیستم آپگریدهای بازی، قابلیتها و ابزار کریتوس مانند تبر، سپر و زره را شامل میشوند. همچنین میتوان آترئوس و قابلیتهایش با تیر و کمان و لباسی را که برتن دارد آپگرید کرد. در دنیای بازی، همانطور که گفتم بخشی از پازلها شما را به سمت پیدا کردن آیتمهای مختلف میکشانند. پازلهایی که گاه با پرتاب تبر کریتوس حل شدنی هستند یا با پرتاب تیر توسط آترئوس. همچنین صندوقهای بزرگی که در گوشه و کنار بازی وجود دارند آیتمهای مختلفی را در خود جای دادهاند. برخی از این آیتمها دقیقا برای آپگرید کردن سلاحها به کار میروند. این آیتمها اجازه میدهند تا لباس و ابزار نبرد، قدرت بیشتر و قابلیتهای متنوعی به دست آورید. برای آپگرید هر یک از این ابزار، باید همیشه با دو برادر دورف یعنی بروک و سیندری سر و کله بزنید. از طرف دیگر، همانند بسیاری از بازیهای رایج نقشآفرینی، کسب XP و خرج کردن آنها برای ارتقا شخصیت به بازی God of War هم اضافه شده است. با استفاده از اکسپی، میتوانید تواناییهای جدیدی به کریتوس و آترئوس در مبارزات اضافه کنید. قابلیتهایی مثل پرتاب تبر با شرایط خاص، ضربه زدن به گونهای که چند دشمن را همزمان به دردسر بیاندازد یا حتی میتوان استفاده از سپر یا مشتهای کریتوس را گستردهتر کرد. همینطور برای مثال میتوان به آترئوس قابلیتی داد که با نگه داشتن دکمه مربع، قدرتی را از تیر و کمانش رها کند که به چندین و چند دشمن به شکل همزمان ضربه وارد شود. استفاده از هر کدام از این مدل آیتمها، کاملا میتواند در سبک مبارزات شما تاثیرگذار باشد و به خوبی مکانیسم عالی آپگرید را حس خواهید کرد.
نکته پایانی که در مورد مبارزات وجود دارد و دوست دارم در مورد آن صحبت کنم، این است که یادتان نرود کریتوس هنوز یک خدا است، هنوز قدرت بینهایتی دارد که در جای جای بازی این قدرت را در گوشتان فریاد میزند. اما مبارزات در بازی، حالا از آن حالت سرگرم کننده گذشته خارج شدهاند و جنبه چالشبرانگیزتری گرفتهاند. یکی از بهترین مواردی که بازی از سری Dark Souls الهام گرفته همین است. شما یک خدا را کنترل میکنید، او هنوز به طرز خارقالعادهای قدرتمند است، اما این شما هستید که باید بهترین روش استفاده از این قدرتها را پیدا کنید و ماجراجویی بازی را پیش ببرید. دیگر به گونهای نیست که چشمان خود را ببنید و با مثلثها و مربعها، نگذارید دشمن نفس بکشد. حالا همه چیز حالتی استراتژیکتر دارد و باید برای هر کدام از مبارزات، ابتدا فکر کنید، ابتدا شرایط را بسنجید و سپس به سمت اهداف خود حمله کنید.
اما یکی از نکات منفی بازی که از اول تا اخر ماجراجویی کریتوس در نبردها به چشم میخورد، دوربین بازی است. دوربین بازی که حالا روی شانههای کریتوس قرار دارد، به خودی خود بد نیست و خیلی هم خوب کار شده است، اما در مبارزات، مخصوصا روی درجه سختیهای بالا و مخصوصا در هنگام مبارزه با دشمنان بزرگ و مواقع شلوغ، این ایراد به God of War وارد است و میتوانست در این زمینه بهتر عمل کند. ایراد دوربین بازی، به آن شدتی نیست که بتواند لطمهای به اتفاقات بازی یا صحنههای سینمایی وارد کند، اما در هنگام صحنههای اکشن و مبارزات، به اندازه دیگر المانهای بازی به حد کمال نرسیده است. وقتی با یک غول مبارزه میکنید، حرکت دوربین در حدی روان نیست که بتوان کاملا بر همه چیز مسلط بود. همچنین اگر تعداد دشمنان بیشتر شود، سیستم قفل روی دشمنان و تعویض هدف چندان عملکرد قابل قبولی ندارد. البته حرف من روی ندیدن دشمنان نیست، اتفاقا بازی به کمک چند روش توانسته شما را از اطرافتان آگاه کند. یکی از این روشها قرار دادن فلشهایی است که به شما میگویند دشمنها کجا قرار دارند و در چه زمانی قصد حمله دارند که خب با سیستم جاخالی خوب و البته سنگین بازی میتوان از موقعیت خلاص شد. اما روش جالب بعدی، کمکهای آتروئوس و میمیر است. آنها خیلی خوب و واضح شما را از دشمنانی که به سمتتان میآیند آگاه میکنند که البته یکی از نکات جذاب بازی هم به شمار میرود. اما به طور کلی، دوربین بازی با اینکه خوب کار شده، اما در بعضی شرایط نبردها، نقصهایی از خودش نشان میدهد که چندان برای شرایط سخت مبارزهها جالب و روان عمل نمیکند.
این ضعف را که کنار بگذاریم، دوربین بازی در ایجاد صحنههای سینمایی و طی کردن ماجراجویی کریتوس و آترئوس، فوقالعاده عمل میکند. طی کردن این ماجراجویی با سیستم فیلمبرداری تک شات، تاثیر فوقالعاده مثبتی در روند بازی و هیجانهایی که به وجود میآورد گذاشته است. اما شگفتانگیزتر از همه، گرافیک بینقص بازی چه از نظر بصری و چه از نظر فنی است. بازی شما را در دنیای نورسی قرار میدهد که هر گوشه آن حال و هوای خاص خود را دارد. جنگلهای سرد و خشک میدگارد، سرزمینهای برفی، گوشهای از دنیای مرموزش که پوشیده از برگها و گلهایی با رنگهای گرم و مسحور کننده است و برخی مکانهای دیگر که باید خودتان تجربهشان کنید، همه و همه فوقالعاده هستند و حسی تکراری به شما دست نخواهد داد. این بازی روی کنسول پلیاستیشن 4 معمولی بررسی شد و میتوانم به شما اطمینان دهم، حتی روی یک تلویزیون 4K با این کنسول میتوانید بهترین تجربه خلق شده از نظر گرافیکی را در نسل هشتم تجربه کنید. تقریبا میتوان گفت اثری با چنین کیفیت بصری و فنی نمیتوانید روی این کنسول پیدا کنید. تک تک جزییات بازی، از نورپردازیهای شگفتانگیز بگیرید تا بافتهای انواع و اقسام اجسام، به بهترین شکل ممکن طراحی و در بازی اجرا شدهاند. حتی شخصیتهای بازی، از عضلههای کریتوس بگیرید تا چهره جادوگر جنگل و رفتارهای سیندری، همه و همه شما را به خود خیره خواهند کرد. این God of War آن هم روی یک کنسول پلیاستیشن 4 معمولی، به من ثابت کرد که نسل هشتم میتواند حالا حالاها ادامه داشته باشد. البته بازی روی این کنسول در برخی مراحل آن هم به تعداد محدود، افت فریمهای محسوسی داشت اما هیچ کدام از آنها تاثیری منفی روی بازی نگذاشتهاند و تعدادشان آنقدر کم است که نیازی به اشاره بیشتر نباشد.
اما تمام مراحل بازی، تک تک صحنههای شگفتانگیزی که پشت سر میگذارید، لحظات باشکوه، لحظات آرام و حتی لحظات احساسی، همه و همه دارای روحی زنده هستند. روحی به عظمت یک کوه، روحی به آرامی یک برکه در میان جنگلی جادویی، روحی به باشکوهی یک سمفونی که آهنگساز بازی آنها را به صف کرده و با قدرت بالای خود، آهنگهایی برای بازی ساخته که در لایه لایهی بازی تنیده شدهاند و تا استخوانهای شما نفوذ میکنند. موسیقیهای متن بازی حتی از گرافیک شگفتانگیز God of War خارقالعادهتر ظاهر میشوند و صداگذاریها و حتی صداپیشگیها، تک تکشان به قدری خوب هستند که ایستادن و دست زدن برایشان کمترین کاری است که میتوان انجام داد. موسیقی بازی که اثر بیر مککریری است، نه تنها شنیدنی است، بلکه به قدری عظیم و واضح است که میتوان آن را دید، میتوان آن را لمس کرد!
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.